از جمله چیزهای جالبی که تو اهواز دیدم بی بی (مادر مادرم بود). این بی بی به خاطر پاهاش و احتمالا داروهایی که اشتباهی براش چند دهه پیش تجویز شده زمین گیر شده و ارتباطش با بیرون همونی هست که هرکی میاد و براش تعریف میکنه. عکس جوونی هاش رو هم دیده ام و از نظر هوش و ذکاوت زن قابلی محسوب میشده. نکته ای که داشت این بود که این زن قبول داشت که بابای من با مادرم درست رفتار نمیکنه و نمی کرده:
از روزهایی که جای بی بی بودم مثلا با خودش شروع کرد به صحبت کردن که از بابات پرسیدم چرا با فلانی تو اینطور رفتار میکنی؟ جواب داد: این بیست بار کار بد کرده (کار بد از نظر بی بی یعنی فاحشگی و کردن)!
راست هم میگفت. ماها هم خودمون تاحدی این رو درک کرده ایم. به نظر خودمون هم خونه معمولی نداریم، بلکه خونه داریم. همین بی بی وقتی به من که میرسه ممکنه این سوال براش پیش بیاد که رفته ام صیغه کنم؟! همین بی بی دیده ام نوه دیگه اش که از عروسی میاد ازش میپرسه موهاتو اتو کرده ای؟! یعنی اصلا زاده بودن و تمایل من به خوابیدن کنار یکی دیگه و صیغه کردنمو خوب برای این بی بی جا انداخته بودن. مادرم هم که بیست بار کار بد کرده!
درباره این سایت