اینکه یکی مثل من حرف بزنه. تنها چیزی که در طول این دو دهه تغییر کرده اینه که آدم ساکت، و آرامی مثل من در جامعه حرفی بزنه و شنیده بشه. تنها اتفاق خاص این دو دهه که تنوع داشته پیشرفت یک دهه شصتی مثل منه که حالا در وبلاگی مینویسه. برای این مورد باید من زندگی دختران مثل خودم در دهه هفتاد رو توضیح بدم. دهه هفتاد برای دخترانی با پدرانی مثل من شامل زندگی آرام دخترانی میشد که اغلب چادری بودن، بی آزار و البته اغلب همه خوشگل. فقط یک فرق بین آن ها با من بود، و آن هم این بود که من پیش بینی میکردم با این پدرم معتاد و سیگاری بشمو البته اون ها باید زود شوهر میکردن. دختران خوشگل همکاران بابای من اغلب ساکت و تربیت شده برای زود شوهر کردن بودن. خیلی از آن ها برحسب موقعیت شغلی پدرانشون و روابطی که داشتن تا نهایتش در سن 16 سالگی شوهر کرده بودن.

اینکه امروز ما در مورد وقایع اخیر در رومه ها، تلویزیون و رسانه ها میشنویم مربوط به برنامه ریزی هایی هست که در رئوس سران و همکاران امثال پدر من در دهه هفتاد رخ داده و حاصل حداقل دو دهه تلاش این هاست. چطور یک هم چین چیزی؟!

شاهد دارم؛ خودمم. از دختر رئیس بانک ملی که آن زمان هم قطار قاضی دادگاه، پاسدار و امثال اون بود باید اینها رو بپرسین. نه منظورم خاوری نیست. منظورم دختریست که سالها پیش کنار ما تو مینی بوس مینشست و میومد اردوگاه. اتفاقا هم در سرویس ما بود. میرفت عقب می نشست و با اعتماد به نفس کامل سعی در خودنمایی ی گونه داشت. درحالی که همه دختران مثل من چادری بودن و قرار بود همه در یک مسیر باشن، اون در مسیر دیگه ای قرار داشت. آن زمان من از عکس های باربی که از طریق ترکیه وارد میشد خبر نداشتم. اون زمان دقت کنید که تقریبا وسیله ارتباطی الآن نبود و اینترنت هم تقریبا معنی نداشت. دختر رئیس بانک ملی کنار ما مینشست و خودش رو بارها و بارها معرفی میکرد. هر روز یک حرف جدید. هر روز. چه تلاشی! ته سرویس نشستن و سعی در تغییر تفکر آدمایی مثل ماها. آیا با برنامه بود؟ بله، شاید با هدایت پدرش.

بعدها هی ماها نشستیم و هی گفتیم بانک ها رباخورن و غیره. زمانی و حتی شاید حالا رئسای این بانکها همکار قضات و وکلای این مملکت بودن. آیا پدر این دختر برنامه داشت؟! بله، بانک ها در زمان یپرم خانو مشروطه هم قبلا در متزل کردن اوضاع این کشور نقش داشته ان.

به طور کلی برای تمام اتفاقاتی که امروز میگن قابل پیش بینی بوده و افتاده تا حالا، تنها چیزی که قابل پیش بینی نبود این بود که یکی مثل من از دختران رئیس رئسای اون زمان وبلاگی داشته باشه و به جای عروس داماد کردن فرزندش مشغول تایپ وقایع گذشته باشه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Fudong فروشگاه هپسون سوپر گوشت رضا تالار شیمی سعید زندی مقدم باغ بلور آموزش موسيقي بولتن فرهنگی هنری تبریز تیکت بک لینک و بهینه سازی سایت اطلاعات پزشکی